پارک جنون

Sólo me importa amarte

پارک جنون

Sólo me importa amarte

اینم از شب ما...

شما اسم اینو چی میگذارید ؟

امشب بعد چند ماه این پسر خاله من اومده اصفهان مرخصی گرفته

که یک شب به یاد ایام قدیم بریم !!

بیرون ! من هم از سرکار برگشتم با ماشین رفتم دنبالش (پسر خاله من توی نیرو انتظامی

5 سال کادر هستش 2 سال دیگه اش مونده ) خلاصه داشتیم میرفتیم سر یه کوچه یک ماشین

ایستاده قصد رفتن هم نداره من هم میخواستم صاف از همون کوچه بریم دیگه برای خونه

هر چی چراغ میزنم صبر میکنم میبینم خیر ! یه بوق زدم مرده اومد پایین...

گفت چه مرگته ؟ من هم به پسر خاله ام گفتم که تو نیا من حلش میکنم

اومدم پایین

گفتم آقای محترم بنده میخوام رد شم یک ذره برو اونطرف تر بعد تا صبح وایسا گاز بده

گفت به تو هیچ ربطی نداره ، توی ماشین رو نگاه کردم ببینم کیه پشت ماشین

دیدم یه دختره ای نشسته بود نمیدونم کیه مرده میشد زنش خواهرش دوست دخترش

پسر هم یه 25 سالش میخورد باشه

تا من نگاه کردم گفت اووووووووو به زن من نگاه میکنی فلانی ؟ (فحش داد)

گفتم آقا مودب باش در شان من و شما نیست این حرفها

دوباره فحش داد

گفتم اگه پسر خاله ام بیاد پایین مثل من نیستا

(پسر خاله ام وحشی بود از وقتی رفته ناجا خون خوار شده عجیب !!! )

برگشت به پسر خاله ام گفت بیا پایین مینم...

دیگه نفهمیدم چی شد که پسر بیچاره زیر لگد های پسر خاله ما بود....

زنش هم التماس میکرد !

اعصابم خورد شد ! اگه زنش نبود طوری نبود فقط زشت بود کارمون...

دلم برای زن هم سوخت برای خود پسره هم !

آخرین باری که دعوا کردم 2 سال پیش بود که هنوزم که هنوزه از دست خودم ناراحتم

امشب خیلی اعصابم خورد شد ! 

اه...

میرم یه جا با خودم تنها باشم....

مجبور بودم چون از زیر دست این پسر خاله ام درش بیارم یکم خودم بزنمش

قول داده بودم که دیگه کسی رو آزار ندم حتی مورچه رو...

به نظر شما خدا این کاری که من کردم رو میبخشه ؟؟