-
[ بدون عنوان ]
شنبه 28 فروردین 1389 10:21
پارک جنون تحت سیستم وردپرس
-
تعطیل
پنجشنبه 29 مرداد 1388 16:03
بسته شد ! رفتم به این آدرس پارک جنون
-
پروانه...
پنجشنبه 29 مرداد 1388 13:17
سلام... از دیشب تا الان خیلی فکر کردم ، سعی کردم که با موضوع کنار بیام و هم راه که خیلی وقته توش گم شدم رو پیدا کنم...برمیگردیم به بحث کودک دورن و این حرفها ، 2 سال پیش من یک اسمی داشتم و بیشتر لقت آقا گرگه رو بهم میدادن ! شاید الان بهم بخندید یا شاید فکر کنید که گذشته من خیلی نفرت انگیزه ! نه اینطور نیست بالاخره همه...
-
Manos Al Aire
پنجشنبه 29 مرداد 1388 12:51
Tú no me quieres entender Y me mandas a callar diciéndome No me debo sorprender Porque así es la realidad De nuestro amor ----------------------------------------------------------------- میگفت که ۳ راه بیشتر نداری: ۱ با من باشی ۲ با تو باشم ۳ توافق کنیم که با هم باشیم...
-
اینم از شب ما...
چهارشنبه 28 مرداد 1388 22:36
شما اسم اینو چی میگذارید ؟ امشب بعد چند ماه این پسر خاله من اومده اصفهان مرخصی گرفته که یک شب به یاد ایام قدیم بریم !! بیرون ! من هم از سرکار برگشتم با ماشین رفتم دنبالش (پسر خاله من توی نیرو انتظامی 5 سال کادر هستش 2 سال دیگه اش مونده ) خلاصه داشتیم میرفتیم سر یه کوچه یک ماشین ایستاده قصد رفتن هم نداره من هم میخواستم...
-
سکوت
چهارشنبه 28 مرداد 1388 14:44
خبر از داغ دلم می دهد....غمی که در آن شکفت...
-
پرویز پرستویی
یکشنبه 25 مرداد 1388 12:31
گفتی دیدی دیدی چه ساده و چه به سادگی از شب و ماه و ستاره گفتیم و از هم گذشتیم دیدی هیچ کس از ما با ما نبود گفتم آره می دانم خوب گفتی من از خوشید و تو از ماه گفتی همه هر چه داشتیم رو کردیم و به عشق باختیم روزگار را بابایی من همیشه می خواتسم عشق را در کنار زندگی داشته باشم تو و من من و تو خودمان را به زندگی بگوییم گفتم...
-
پدر خر !
یکشنبه 25 مرداد 1388 11:17
با تنی چند از اصحاب دانشگاه به منزل می شدیم. ناگاه یکی از یاران نعره برآورد که ابداعی نمودم و بسی شاد بود. وی را فرمودم : فلانی چه ساخته ای؟ عرض کرد : ناسزایی جدید ابداع نموده ام آهنگین. فرمودم : چه؟ عرض کرد : شنیده ای که گویند فلانی پدرسگ است؟ فرمودم : آری عرض کرد : زین پس پسندیده تر است که جای آن گوییم پدر خر....
-
ای ایران....
جمعه 23 مرداد 1388 21:54
ای ایران.... ای ایران ای مرز پر گهر ای خاکت سرچشمه هنر دور از تو اندیشه بدان پاینده مانی و جاودان ای … دشمن ارتو سنگ خاره ای من آهنم جان من فدای خاک پاک میهنم مهر تو چون شد پیشه ام دور از تو نیست اندیشه ام در راه تو ، کی ارزشی دارد این جان ما پاینده باد خاک ایران ما سنگ کوهت دُر و گوهر است خاک دشتت بهتر از زر است مهرت...
-
کودک درون ؟؟؟
جمعه 23 مرداد 1388 13:19
look into the mirror See myself, I'm over me I need space for my desires Have to dive into my fantasies I know as soon as I'll arrive Everything is possible Ne irascaris Domine ne ultra memineris iniquitatis ecce civitas Sancti facta est deserta Sion deserta facta est Ierusalem desolata est domus sanctificationis tuae...
-
هیچی !
چهارشنبه 21 مرداد 1388 11:23
من سعی ام رو کردم... تو که شاهد بودی و دیدی... دیدی من هر کاری از دستم بر اومد تا انجام بدم تا از این حال و هوا در بیام... حتی هدفم هم پیدا کردمو حتی از پیر و جوان سوال کردم... ولی ... ولی آخرش که چی ؟ فرض بر این که همه اینهایی رو هم که میگی به دست اومد... آخرش که چی ؟ دلم دیگه هیچی نمیخواد... حتی مرگ رو ! پ.ن۱ : چون...
-
روزی روزگاری...
شنبه 17 مرداد 1388 21:42
به نظر شما یک کلمه یک واژه یا حتی یک واج... حقیقت رو میگه ؟ سوالی که مدتهاست من رو درگیر خودش کرده... به نظر شما کسی که خودش رو میکشه...نه فیزیکی بلکه روحی... امکان زنده شدنش هست ؟ یک لحظه دنیا رو تصور کنید که هیچ و هیچ کلمه یا واژه ای نبود... همه با احساسشون ارتباط برقرار میکردند... به نظر شما اون موقع هم احساس...
-
از نو...
جمعه 16 مرداد 1388 14:45
سلام... این یک ماه اخیر همه چیز با هم قاطی شده... نمیدونم کیم... کجام... اصلا چرا تو این مسیر افتادم... چرا این همه اتفاق جور وا جور توی این یک سال افتاد که به دوام هیچ کدوم فکر نکردم...اصلا به این فکر نکردم که بخوام نگه شون دارم... انگار تنها چیزی که برام مهم بود نگه داشتن تو بود که وقتی نشد دیگه هیچ چیز مهم نبود !...
-
روسها !
پنجشنبه 15 مرداد 1388 16:17
چقدر این شعر رو دوست دارم Одним словом ничего не говорит и в то же время она скрывает все Как ветер, что скрывает вода как цвет грязи, что скрывает. Взгляд не сказать ничего и в то же время говорит, что все как дождь на лице или некоторые старые карты сокровищ. А правда, не сказать ничего и в то же время она скрывает...
-
خیام
چهارشنبه 14 مرداد 1388 23:31
بنگر به جهان، بنگر به جهان، چه طرف بربستم؛ هیچ وز حاصل عمر، وز حاصل عمر، چیست در دستم؛ هیچ افسوس که بیفایده فرسوده شدیم وز داس سپهر سرنگون سوده شدیم دردا ندامتا که تا چشم زدیم نابوده به کام خویش نابوده شدیم اسرار ازل را نه تو دانی و نه من وین حل معما نه تو خوانی و نه من هست از پس پرده گفتگوی من و تو چون پرده براُفتد...
-
من برگشتم
سهشنبه 13 مرداد 1388 23:09
سلام... تاحالا شده تو اوج تنهایی ، توی بیمارستان توی اتاق تنها رو تخت گیر بیوفتی ؟ دلم برای اینجا تنگ شده بود. برای همه کسانی که "بودن" را جان میبخشیدند... در مورد روزهایی که رفت تنها چیزی که پر نور و پر رنگ بود ، عشق بود...عشقی فراتر از هر صحبت یا گله ای... عشقی که جان بخش بود... عشقی که زندگی کردن را...
-
المیرا 2
دوشنبه 12 مرداد 1388 16:08
اینجانب خواهر آقا فرزاد آمدیم تا بگوییم متاسفانه برادر گرامی در بستر بیماری تشریف بردن قرار بود امروز مرخص بشن و بیاییند ولی ظاهرا حالشون وخیم تر شده و معلوم نیست کی به این دنیای مجازی بازگردند... من با اجازه همگی به دوستان گرامی اش دروغ گفتم که رفته سفر به اصرار خودش گفتم ولی خوب حالش رو ندارم بیام اینجا هی بگم اینور...
-
المیرا
شنبه 10 مرداد 1388 17:23
با اجازه آقا فرزاد این مطلب رو توی وبلاگ خودم و خودش میگذرام و بعدش هم بگم تا روز 2 شنبه وبلاگ فرزاد دست خواهر فرزاد میباشد... اینم به خاطر نی نی گولوی خودمه آقای پدر! در کمال احترام خواهشمندم اینقدر لب و لوچه ی غیر پاستوریزه ، و سار و سیبیل سیخ سیخی آهار نشدتون را به سر و صورت حساس من نمالید ! 2) خانوم مادر! جیغ زدن...
-
لذت های کم هزینه
پنجشنبه 8 مرداد 1388 15:26
۱-گاهی به تماشای غروب آفتاب بنشینیم. توی برره این کارو زیاد میکنم 2-سعی کنیم بیشتر بخندیم. به چی ؟ 3- تلاش کنیم کمتر گله کنیم. از چی ؟ ۴-با تلفن کردن به یک دوست قدیمی، او را غافلگیر کنیم. حتما با صدای جنس مخالف 5 -گاهی هدیههایی که گرفتهایم را بیرون بیاوریم و تماشا کنیم. اونم پیش کسی که تازه شکست عشقی خورده 6 -...
-
ما...
پنجشنبه 8 مرداد 1388 13:58
ای کاش که جان بخواهد معشوق جانی ما... تا مدعی بمیرد در جان فشانی ما...
-
سفر...
چهارشنبه 7 مرداد 1388 22:13
ای کاش که دنبالم بگردی... ------- لالایی گریه بارون تو این گلخونه ویرون بریز نم نم ببار آروم رو یاس تازه گلدون لالا لالا دلم تنگه لالایی گریه کن بارون لالا لالا ببار آروم لالایی با دل پر خون لالا فانوس چشم او گل نیلوفر من شد نور خورشید سر گردون چرغ آخر من شد مثل ابری که می ناله مثل بادی که می خونه ببین تنها تو رو دارم...
-
نفس !
چهارشنبه 7 مرداد 1388 15:19
دارم خفه میشم ... کی تنفس مصنوعی بلده ؟
-
این از حس ما !
سهشنبه 6 مرداد 1388 22:56
تقدیم با عشق برای تو... لطفا فکر خاصی نکنید ! همینجوری گذاشتم که تاقچه عشقه دل خاک نخورد... البته میتونید فقط یک ذره فکر خاص کنید ! اما فقط یک ذره ...
-
تولد
دوشنبه 5 مرداد 1388 22:55
این چند تا پست واسه روز تولدم ... همین... نمیدونم دیگه کی آپ کنم فعلا از همه چیز خسته ام...
-
چشم چشم دو ابرو
دوشنبه 5 مرداد 1388 22:49
چشم،چشم،دو ابرو،نگاه من به هرسو پس چرا نیستی پیشم،نگاه خیس تو کو گوش،گوش،دوتا گوش،دودست باز یه آغوش بیا بگیر قلبمو،یادم تو را فراموش چوب،چوب،یه گردن،جایی نری تو بی من دق میکنم میمیرم،اگه دور بشی از من دست،دست،دو تا پا، یاد تو مونده اینجا یادت میاد که گفتی بی تو نمیرم هیچ جا
-
قاصدک عاشق
دوشنبه 5 مرداد 1388 22:47
گفت: فقط ۵۵ کلمه فرصت داری بهم بگی دوستم داری...خندیدم و گفتم: همش ۵۵ تا؟ یعنی بیشتر از ۵۵ کلمه نمی تونم بگم یا بنویسم؟...بهم لبخند می زد و با دستاش کلمه ها رو می شمرد...گفتم: اذیتم نکن، چه جوری بگم؟ خیلی کمه آخه!...چشماش برق می زد...دیدم فقط ۳ تا کلمه مونده...گفتم: خیلی د وست دارم
-
دل غمگین من !
پنجشنبه 1 مرداد 1388 19:14
برگهایی که مرا برگ امیدی بودند دانه دانه همه ریخت نیمی خواب، نیمی بیدار،نیمی انسان، نیمی فرشته ام و همواره از تو نوشته ام. گریه ها و خنده ها، بالهای پرنده ها، هرچه بود و هر چه هست، لحظه های بی شکست ، قصه های واپسین، عشقهای آتشین ، آفتاب و آسمان و قلبهای مهربان جلوه ای از حضور توست. نیمی آواز، نیمی سکوت، نیمی نور و...
-
این بار هم تو !
چهارشنبه 31 تیر 1388 13:49
ای پیدای دور از چشم ! دیری ست تا من می چشم رنجاب تلخ انتظارت را رویای عشق ات را در این گودال تاریک آفتاب واقعیت کن !... فعلا نوشتن تعطیل !
-
باز هم تو
چهارشنبه 31 تیر 1388 13:48
دانم که آن چه خواهی از ین بازگشت چیست: این در به صبر کوفتن از درد بی کسی ست . دانم که اشک گرم تو دیگر دروغ نیست : چون مرهمی صدای تو با درد من یکی ست ....
-
خسته
چهارشنبه 31 تیر 1388 13:46
خسته ام نه از زندگی که از روزهای بی زیستن .......